when it was mafia پارت یازدهم

وقتی سرم و گرفتم بالا ا.. ا... اون ارباب بود یا پیغمبر
ا/ت: ا.. ا.. ارباب
کوک: وقتی گربه نیست موش خیلی نترس میشه نه
سربع پاشدم
ا/ت: ب.. ب.. ببخشید الان عوضش میکنم
یادم رفت تعظیم کنم سریع رفتم بالا داشتم لباس عوض میکردم فقط اون شرتکه تنم بود با سوتین که یهو در باز شد
کوک: اوممممممم
اومد تو و در و قفل کرد اومد سمتم دستشو گذاشت رو شونم
کوک: خیلی سفیدی گرل
ا/ت: ا... ا.... ارباب میشه برید بیرون
کوک: چرا تعظیم نکردی... میدونستی تنبیه میشی
ا/ت: ی... ی.. یادم رفت
کوک: گفتم اگه کاره اشتباهی کنی تنبیه میشی پس چرا یادت رفت هوم
ا/ت: یعنی فقط بخاطر اینکه تعظیم نکردم....اما من
انگشتشو گذاشت رو لبم اومد نزدیک صورتم شد منم دستم روی بدنم بود که نبینه وقتی صورتش و اورد نزدیک صورتم قلبم داشت تند تند میزد قرمز شده بودم و همینطوری تو چشماش نگاه میکردم
ویو نویسنده
کوک تو یه حرکت ا/ت رو کوبوند رو دیوار
کوک: بلاخره شبی مه منتظرش بودم رسید.....میدونستی چقدر خدا خدا میکردم که تو یه کاره اشتباهی کنی هوم...... فک کردی شب برنمیگردم هه کارم روز تموم شد برگشتم که با همچین صحنه زیبایی مواجه شدم
کوک ا/ت رو برد استایل بغل کرد و برد سمت اتاقه خودش ا/ت رو انداخت روی تخت و دستاشو گذاشت.................
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
خماریییییییییی
دیدگاه ها (۴۴)

ریدم نه؟

سولی تولدت مبارک فرشته ی اسمونی🥺💔ایکاش زنده بودی و بهت میگفت...

when it was mafia پارت دهم

اصکی رفتم

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط